۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

برای پدرم

تقدیم به پدر هنرمندم:
جناب آقای سلیمان معشوری
----------------------------


این شعر را برای چاپ کتاب آخر پدرم برایش نوشتم و در صفحه ی دوم آن چاپ شد.
تقدیم به بابام..!!


سلیمانی وهــــــم آذر چــــــــو آتش
هر انکس خواند شعرت برد ماتش
مرا تعریف ازتو هســــت دشــوار
ولی طبعت نموده راه هــــــــموار
شنیدم من ســــکوتت را شکستی
و با شعرت مرا گفـــتی که هستی
اگر چنــــــــدی تو را از یاد بردند
ولیکن مغرضان هم چوب خوردند
تو را غـــــــم دورترها کــربلا بود.....(1)
اگرچه یارت و یاور خــــــــدا بود
شنیدم من که گیـــــــلانی سرودی
اگرچه ســـــــــــالها گیلان نبودی
تو از ان ســــــالها هم گیل بودی
جــــــدا از هرچه قال و قیل بودی
تو را طبعی بود شیرین تراز قند
زلبهایت نرفــــــــــــته هیچ لبخند
کنون یک جا نشین و زندگی کن
خدایت را پیــــــاپی بنـــــدگی کن
تو از روز ازل هــــــــم پاک بودی
بسی بی غل وغش چون خاک بودی
مرا هم ای پدر جــــــان کن دعایی
نکردی هم نکن دارم خـــــــــدایی
نــــــــــشو از بیت بالا هیــچ دلگیر
وافکارت نکن در هیــــــــچ زنجیر
به شوخی گفتـــــمت قدری بخندی
به این دنـــــــــیای فانی دل نبندی
توای معشوری گرچه پیـــر گشتی
سلیم وسالمی چون شیــــــرگشتی
دعـــــــــــایم زنده و پایــنده باشی
و دایم شاد وهم ســـــرزنده باشی
پی نوشت:
1-پدرم در سال 1355کتابی با نام غمهای کربلا در مدح امام حسین منتشرکردند که هم اکنون نایاب است.
پانزدهم دیماه 1388

۴ نظر:

ناشناس گفت...

چه شود؟ پدروپسر هر دو شعر می گین؟

داد گفت...

ناشناس جان سلام
.
کاش شناس بودی/شعر که نه ولی یه چیزایی بعضی وقتا می نویسیم/البته در مورد آقای پدر ما نمی تونیم چیزیی بگیم! می دونی که باباست دیگه/بابا ......
بدرود

عارف درویش گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
عارف درویش گفت...

بر آن مرد بزرگ درود می فرستم
همیشه شاد باشد

خروج از این صفحه بدون نوشتن پیام(ترجیحا طنز)شرعا حرام است.